امروزه شرکتها در بازار جهانی با رقبای بزرگ و زیادی روبرو بوده و به جهت باقیماندن در این رقابتها روز به روز در حال تغییر هستند. سوال این است که چگونه سازمانهایی که با این سرعت در حال تغییر هستند بدون وجود سیستمی برای مشخص نمودن اینکهایا در حال پیشرفت هستند یا خیر، میتوانند بر روی بهبود تمرکز کنند؟ از طرف دیگر شناسایی نقاط آسیبپذیر موجود و به تبع آن تدوین راه حلی برای برطرف نمودن آنها، در صورتیامکانپذیر میشود که “عملکرد”های جاری در بخشهای مختلف سازمان سنجیده و اندازهگیری شوند. در این راستا مدیران برای راهبری سازمان یا شرکت مطبوع خوددر جهت اهداف و استراتژیهای تعیین شده، به ابزاری از ابزارهای مدیریت عملکرد، به شاخصهای کلیدی عملکردی(KPI) نیاز دارند.

بسیاری از مجموعههای صنعتی در پیادهسازی پروژههای مرتبط با تعریف شاخص های کلیدی و بهره گیری از آن ها با مشکلات متعددی روبرو هستند. برخی از این مشکلات ناشی از تعریف نامناسب چنین شاخصهای است. تعریف شاخص ها در یک سطح و نه در سطوح مختلف سازمان یکی از این اشتباهاتی است که منجر به عدم پیگیری سیستماتیک و منسجم نتایج آن ها شده و از اثر بخشی آن ها می کاهد. اشتباه رایج دیگر عدم بهره گیری از ساختاری منسجم و منطقی در تعریف شاخص هاست. این مسئله منجر به عدم همراستایی شاخص ها با اهداف کلان مجموعه شده و یا باعث می شود که شاخص های تعریف شده متناسب با فرایندها و فعالیت های کلیدی مجموعه نباشد.
KPI یک فرآیند دو وجهی شامل جنبه فنی شاخص ها و جنبه تخصص در فرایند است. سازمانهامعمولا در جنبه فنی این فرآیند که مأموریت اصلی سازمان بر آن اساس است تبحر دارند اما جنبه دوم اشاره به توانایی و دانشی دارد که افراد از طریق تجربه در پیادهسازی این فرآیند بدست می آورند و این دقیقاً جایی است که صنایع مختلف در سراسر جهان به آن نیاز دارند.